پسر شیرین

عمری دویده ایم به هر سوی و عاقبت* دست از طلب بشسته و از پا نشسته ایم*** طفل زمان فشرد چو پروانه ام به مشت* جرم دمی که بر سر گلها نشسته ایم*

۲۹ اسفند ۱۳۸۹

میخواستم که خود را از غم خلاص شویم.

تعجب نکنید
دلم براش تنگ شده

روزی که کلک تقدیر در پنجه قضا بود در لوح آفرینش غم سرنوشت ما بود

ارسال شده توسط pesareshirin در ۲۳:۱۰ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
پست‌های جدیدتر پست‌های قدیمی‌تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: پست‌ها (Atom)

میخونمشون

  • کله پاک کن
  • شرح صدر
  • ناجور
  • ابژکتیو
  • نقطه چینها
  • همزاد
  • آدم آهنی
  • با یه اسم قشنگ
  • حمید -همین که هست -
  • بن بست انتظار

دنبال کننده ها

بايگانی وبلاگ

  • ▼  2011 (2)
    • ▼  مارس (1)
      • میخواستم که خود را از غم خلاص شویم.
    • ◄  ژانویهٔ (1)
  • ◄  2010 (13)
    • ◄  نوامبر (7)
    • ◄  اکتبر (6)

درباره من

pesareshirin
جایی - کسی - چیزی - شاید... نمیشه آقا نمیشه ایده آلها توو این دنیا بدست نمیاند. این دنیا دنیای رسیدن کامل و تمام نیست از هر نوعش
مشاهده نمایه کامل من
زمینه Awesome Inc.. با پشتیبانی Blogger.